Farsi  

.


نام: قاسم

تاريخ تولد: 1332/08/29

کمربند: مشکی

نام خانوادگي: طاهرنیا



تاريخ شهادت: 14/06/1358

محل شهادت: پاوه



وصیت نامه:

"بسم رب شهدا" شهيد قاسم طاهرنيا در سال 1332 در شهر بم بدنيا آمد خانواده شهيد يك خانواده پر جمعيت بود كه شامل هفت پسر و دو دختر بود و شهيد پنجمين پسر خانواده بود. قاسم 15 ساله بود كه مادرش از دنيا رفت و پدرش بعد از مدتي دوباره ازدواج كرد كه صاحب 3 فرزند ديگر شد يك دختر و دو پسر.

شهيد بعد از مرگ مادرش ديگر قادر به زندگي درشهرستان بم نبود بهمين خاطر عازم تهران شد البته در سن 18 سالگي تصميم مي گيرد كه به استخدام ارتش در بيايد تصميم خود را عملي مي كند و به تنهايي در تهران زندگي مي كند او زندگي خود را در محدوده آزادي در خيابان هاشمي بود شروع كرد 5 سال بيشتر خدمت نكرده بود كه براي مستجري به منزل ما آمدند و در خانه پدري بنده اتاقي اجاره كردند. بيشتر اوقات در ماموريت بودن بعد از يك سال كه در منزل ما سكونت داشتند مرا از خانواده ام خواستگاري كردند در آن سال من بيشتر از 16 سال نداشتم آن موقع قاسم 24 ساله بود بعد از مدتي خانواده ام جواب مثبت دادن خلاصه در نهايت سادگي كه مهماني نداشتيم ازدواج كرديم.

چون شهيد به طور پيماني به استخدام ارتش در آمده بود بعد از مدت 7 سال خدمت ايشان تمام شد. به من گفتند به نظر شما در ارتش بمانم يا بيايم بيرون. ومن نظر به ماندن دادم و ايشان هم قبول كردن در ارتش بمانند. دو، سه ماهي از ازدواج ما گذشته بود كه من باردار شدم قاسم به بچه خيلي علاقه داشت به همين خاطر زود باردار شدم و روز شماري مي كرد براي بدنيا آمدن فرزندش خلاصه روزها از پس هم مي آمد و مي گذشت . 3ماهي مي شد كه شهيد را برده بودن سپاه پاسداران كه در آنجا به سپاهي ها تكواندو،جودو،تيراندازي را آموزش دهند. آن موقع در عشرت آباد واقع بود. ما در همان اتاق اجارهي قاسم كه مال پدرم بود زندگي مي كرديم بدليل كم سن و سالي من هم آنجا زندگي كرديم كه من هم در كنار خانواده ام باشم. كم كم داشتيم وارد ماه مبارك رمضان مي شديم كه آماده روزه گرفتن بشيم در ضمن شهيد هميشه قرآن و نمازش را سر وقت مي خواند. خيلي كم حرف بودن و در زمان بيكاري به مطالع? كتابهاي اسلامي مي پرداختن ماه رمضان آن سال در تابستان بود چون شهيد هر روز 3 ساعت در باشگاه بودند تا به منزل مي رسيدند تا مي توانستند آب مي خوردند. در سال 1358 قاسم در پاوه به شهادت رسيد در تاريخ 28/5 كه 24 روز بعد از شهادت ايشان فرزندشان بدنيا آمد بعد 9 سال از شهادت قاسم برادر سوم قاسم به شهادت رسيد و برادر دوم شهيد هم مجروح شيميايي هستند و برادرآخرش هم مجروح جنگي هستند و در ضمن بزرگترين خواهرزاده ايشان هم به شهادت رسيدند.

"يك خاطره از شهيد" يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان بود كه ايشان آمدند منزل و چون هميشه در منزل پدرم غذا مي خورديم گفت من امشب مي خواهم در منزل خودمان غذا بخوريم بعد از يك ساعت رفت بيرون وقتي برگشت همه چيز خريده بود گفتم اين همه چير را براي كي خريدي گفت براي شما چون مي خواهم به ماموريت بروم تو هيچي در منزل داشته باشي گفتم كجا قراره بري گفت قرار است به اروميه بروم من يك مقدار ناراحتي كردم بدليل اينكه 8 ماهه كه باردار بودم و بهشون گفتم منو تو اين شرايط تنها مي ذاري گفت نه زود بر مي گردم موقع افطار بود. افطار را آماده كرده بودم در آن لحظه احساس كردم نگاههايش با هميشه فرق دارد ديدم درجه هاي لباسش را مي كند گفتم اينها را براي چي مي كني گفت اونجايي كه من مي خواهم بروم اينها بدرد نمي خورد گفتم مگه كجا مي خواهي بروي مگه نمي ري اروميه؟ گفت چرا بعد از مدتي كه ديد من آرام شدم گفت ببين زهرا اگر يك چيز بگويم ناراحت نمي شوگفتم نه بگو. گفت اين دفعه ديگه من بر نمي گردم كشته مي شوم من شروع كردم به گريه كردن گفت نه بابا باهت شوخي كردممن هم باور كردم صبح همان روز عازم شد به خيال من كه مي خواهد اروميه برود ديگر حرفي نزدم بعد از خداحافظي راه افتاد در همين هياهو بود كه جنگ كردستان با كومله ها شروع شده بود و من غافل از همه پنج روز بعد از رفتنش به پاوه كردستان پشت بيمارستان به شهادت رسيده بود و سه روز بوده راديد اعلام مي كرده است ولي من اطلاع نداشتم در روز 27/5/58 كه مصادف بود با 21 ماه مبارك رمضان قاسم طاهرنيا به شهادت رسيد.













 




آمار سايت



 
  
 Free Page Rank Tool