از كودكي آرام و صبور بود.شركت در نماز جماعت، نماز جمعه و دعاي توسل و... شخصيتش را بيش از پيش رشد داد.در زمان شروع جرقههاي انقلاب، حسين در مقطع راهنمايي درس ميخواند. او از تكتك اعلاميههاي امام پس از مطالعه، يادداشت برميداشت و در كتابخانهاش حفظ مينمود . همچنين در راهپيماييها هم شركت ميکرد. تحصيلاتش را تا ديپلم در تهران به پايان رساند. همزمان با تحصیل به ورزش تکواندو نیز می پرداخت و توانست دان چهار ورزش تكواندو را با موفقيت پشت سربگذارد. مدتي رئيس هيئت تکواندو در شهرستان شاهرود بود، همچنین در كلاسهاي بسيج هم حضوری فعال داشت.
وقتي در سن هجده سالگي همراه خانواده به شاهرود نقل مكان كردند، از طرف سپاه پاسداران عازم جبهه شد.
مدت سي ماه در گردان كربلا به عنوان فرمانده دسته تا فرمانده گردان جانفشاني كرد. در عملياتهاي كربلاي چهار، پنج و والفجر هشت هم حضور داشت .
بيست و چهارمين روز دي ماه سال هزار و سيصد و شصت و پنج، در منطقه شلمچه تركش خمپارهاي در قلب حسين فرو رفت و او را که در زمان شهادت فرمانده گردان کربلا بود ،به شهادت رساند . پيكر مطهرش پس از تشييع در گلزار شهداي شاهرود آرام يافت.
خاطره ای با بوی امام رضا(علیه السلام) از پدر شهید :
هر بار که از جبهه برمیگشت اول به مشهد میرفت، بعد به خانه میآمد. یک بار از او پرسیدم:« حکایت چیه که این قدر زیارت امام رضا میری؟
گفت:« حاجت مهمی دارم، ولی عجیبه که پام به حرم میرسه آروم آروم میشم»
بعد از شهادتش، پانزده روز همه جای تهران دنبال جنازه گشتیم اما پیدا نشد»
از طرف بنیاد شهید تماس گرفتند و گفتند:« جنازه شهیدتون توی مشهده»
با تعجب پرسیدم:« شهید ما چطوری به اونجا رسید؟»
گفتند:« امروز شهدا رو دور حرم امام رضا طواف دادیم. کسی به استقبال شهید شما نیامده بود. ناچار کفن رو باز کردیم و اسم و آدرس شما رو توی جیبش پیدا کردیم.