Farsi  

.


نام: حبیب اله

تاريخ تولد: 1345/11/01

محل تولد: همدان

عنوان: مسئول پرسنلی گردان

نام خانوادگي: مصداقی

نام پدر: هوشنگ

تاريخ شهادت: 07/05/1367

محل شهادت: چارزبر باختران



وصیت نامه:

مبادا فردا شهدا جلويمان را بگيرند و بگويند نتيجه خون ما چه شد؟
بسم رب الشهداء والصديقين

زندگينامه پاسدار شهيد حبيب اله مصداقی

در يکی از روزهای سرد بهمن ماه سال 1345 در خانواده ای مذهبی در شهر همدان دیده به جهان گشود او آخرين فرزند خانواده ای بود که نام او را حبيب اله نهادند. گويا از همان ابتدا او برای بقاء دوست برگزيده شده بود . حبيب اله در محيطی مذهبی رشد يافت در طفوليت به همراه مادر خود در جلسات مذهبی و مراسم سوگواری سرور و سالار شهيدان حضور می يافت و از همان ابتدا با حماسه خون رنگ عاشورا و نام زيبای کربلا آشنا شد و رنگ حسینی به خود گرفت.
دوران ابتدايی خود را در دبستان دهنما شهر همدان گذراند ، دوره راهنمايی او مصادف با اوج مبارزات مردم انقلابی ايران با رژيم ستم شاهی بود که همراه والدين در تظاهرات شرکت می کرد و فرياد مرگ بر شاه و درود بر خمينی را سر می داد .اواز همان دوران نيز علاوه بر پرورش روح به ورزش و تقويت جسم نيز پرداخت و در رشته فوتبال آنق دارای خلاقيت و نبوغ فوق العاده ای بود و بارها مورد تشويق مسئولين ورزش همدان قرار گرفت و همگان را با حرکات خود متحير می ساخت.

او در تحصيل نيز از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و دوره متوسط خود را به خوبی در دبيرستان ابن سينای همدان در رشته علوم تجربی به پایان رساند و در سال 65 موفق به اخذ ديپلم شد و در همان سال برای خدمت نظام وظيفه با توجه به عشق و علاقه¬اش به سپاه ، وارداین نهاد انقلابی شد و در دفتر مهندسی استان همدان مشغول به خدمت شد.

پس از يک سال به سپاه مستقر در کردستان مأموريت گرفت و مدتی را در مناطق سردسير و صعب العبور بانه ، حلبچه و خورمال گذرانيد و بارها مورد سوء قصد مزدوران کومله و دمکرات قرار گرفت .


در اواخر جنگ با توجه به نياز شديد يگان¬های رزم به نيرو، از سوی سپاه به لشگر 32 انصارالحسين منتقل شد و در گردان 155 حضرت علی اصغر (ع) به ادامه خدمت پرداخت . زمان سپری می شد تا اين که بعد از مجروحيت اخوی او که همسنگرش در جنگ بود به عنوان مسئول پرسنلی گردان منصوب شد.


مرداد سال 67 منافقين کوردل که با حمايت ارتش اشغالگر بعث عراق و استکبار جهانی به مرزهای غرب کشور عزيزمان يورش آوردند.

مأموريت خطير مقابله با اين مزدوران در منطقه چارزبر باختران به لشگر انصارالحسين (ع) محول گردید و گردان 155 حضرت علی اصغر در عمليات پيروزمند مرصاد صفوف منافقين را هدف قرار داده و سزای تجاوز و خيانت آنان را که نابودی متجاوزان بود با اقتدار دادند و طی اين عمليات که در نيمه شب 6/5/67 انجام گرفت اين شهيد عزيز مورد اصابت رگبار گلوله های منافقين قرار گرفت و مجروح گردید و توسط هم رزمانش به پشت جبهه منتقل و سپس به باختران اعزام گردید که طی چند مرحله عمل جراحی ، تلاش پزشکان مثمر ثمر واقع نشد و در غروب روز جمعه 7/5/67 روح پاک و مطهرش به ملکوت اعلی پيوست و آخرالامر وصيت نامة خود را که حاوی سفارش ديگران به حفظ و تبعيت از ولايت فقيه و رهبری و حضور در جبهه ها تا پيروزی نهايی بود ، با خون امضاء کرد.

پيکر پاک این شهید به همدان منتقل شد و در شب عيد غدير تشييع و در گلزار شهدای همدان و در جوار ديگر هم رزمانش آرام گرفت .
باشد که پيام رسان خون آنان و رهرو راه سرخ آنان باشيم .



متن وصيتنامه پاسدار شهيد ، حبيب اله مصداقی



خدايا با چه زبانی بايد در رثای عشاق کويَت سخن گفت و با چه قلمی بايد در وصف طائران بلند پرواز آسمان عشق و معرفت قلم زد که هم زبان و هم قلم قاصر است که شکستن قلم و فرو بستن زبان اولی است .
ولی چه بايد کرد ؟ و چه می توان گفت ؟ که عاشق با عشق آتشين درون ، بر خرمن هستی خويش می زند و آن را در راه وصال معشوق هديه می نمايد و تار و پود وجود را چه زيبا خاکستر می سازد تا به نشستگان و خفتگان حرکت و بيــداری و (( يقظه )) ارزانی دارد.


(( الذين جاهدوا فينا لندينهم سبلنا )) قرآن کريم
آنان که در راه ما کوشش کنند ، ما راه های خود را می نمايانيم
با سلام و درو خدمت آقا ، امام زمان منجی عالم بشريت و سلام و درود بر رهبر کبير انقلاب و سلام و درود بر رزمندگان کفر ستيز جبهه های حق عليه باطل که عملاً به ندای امام شان لبيک گفته و می گويند و خواهند گفت و درود و سلام بر شهدای خونين ايران به خصوص شهدای گمنام و بی مزار و سلام و درود بر خانواده معظم شهداء که با صبر و استقامت خود مشت محکمی بر دهان منافقين و شرق و غرب می زنند ...
پدر و مادر عزيزم ، برادرانم ، خواهرم نمی دانم با چه زبانی با شما صحبت کنم و از شما تشکر کنم و هم چنين عذرخواهی ، و يا به زبان بهتر بگويم که هيچ وقت نتوانستم حق شما را عطا کنم و بالعکس باعث ناراحتی شما می شوم . اميدوارم که مرا حلال کنيد و تمام سرکشی هايم را از نادانی و غرور بيجايم بدانيد . بعد از شهادتم ناراحت نباشيد ، زيرا همانطور که میدانيد با رضايت خودم آمدم و کلاً آرزويم اين است که خدا از من راضی باشد که رضايت خدا در رضايت شماست و از اين

خوشحال باشيد که فرزندی در اين راه داديد و اگر فکر کنيد می بينيد حداقل شما هم سهمی بايد از اين انقلاب و جنگ داشته باشيد که سهم شما صبر شماست.

و اما پيامی دارم برای کسانی که آن عقب پشت ميزها نشسته اند و تسبيح می چرخانند و قيافه ای مذهبی می گيرند و اما حتی چند متری هم از شهرشان دور نشده اند. آن تويوتا نشين های سابقه داری که در پرونده شان حتی يک روز مأموريت ندارند و آن پفک فروش هايی که اينطور خودشان را سر گرم کرده اند و آنان که با التماس از پشک ها می خواهند که معافيت پزشکی و معاف از جنگ برايشان صادر نمايد مبادا قدمی در اين راه بردارند و اما در مقام زبان و گفتنی که باشد از ابوذر مخلص تر و از مالک اشتر مؤمن تر می شوند و صورتشان چند آيت اله را ريش می دهد و فقط زبانشان کار می کند که عالمان بی عمل منافقانی بيش نيستند.

سخن عشق نه آنست که آيد به زبان
ساقيا می ده و کوتاه کن اين گفت و شنود
در مدرسه کَس را نرسد دعوی توحيد
منزلگه مردان موحد سردار است
و هم چنين آنهايی که با چه قيافه زننده ای به خيابان ها می روند و حتی از اين که در کشورشان جنگ است خبر ندارند . ما نمی گوييم به خاطر کشور و اسلام.
يعنی شما به ناموس خودتان هم رحم نمی کنيد . آيا فکر اين را نمی کنيد که اگر دشمن چيره شود هر غلطی که بخواهد سر نواميس شما می کند و آن روز فقط بايد حسرت بخوريد و عرق شرم بريزيد . بياييد بيدار شويد . توجيهات بی جا را کنار بگذاريد و لحظات را مغتنم شمرده و امام را ياری کنيد. مبادا فردا شهدا جلويمان را بگيريد و بگويند نتيجه خون ما چه شد. بيائيد فکر آن دنيا را هم بکنيد.


خون شهدا برای تشکيل بنياد شهيدها و بازسازی گورستان ها نيست ، برای بر پا شدن مسجد و برپايی حجله ها نيست ، بلکه همه و همه برای بيدار شدن من و تويست ، برای سربلندی و پيروزی اسلام است . پس بيائيد به شعار (( يا زيارت يا شهادت )) برسيم.
در پايان باز هم از پدر و مادر گراميم و هم چنين برادران و خواهر مهربانم عذر می خواهم و از محمد ، داداشم هم خيلی متشکرم که در اين راه واقعاً راهنمايی خوبی برايم بود و کليه اعضای خانواده. اميدوارم که هميشه موفق و مؤيد و پيروز باشيد.

نکته ای که فراموش کردم عرض کنم ، البته چيزی که از خودم ندارم ، هر چه که هست متعلق به پدر و مادرم می باشد و در اين مورد هر تصميمی که صلاح می دانند مختارند.

(( خدايا ، خدايا ، تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار ))
والسلام
چارزبر 1/5/67
حبيب اله مصداقی بهاری


خاطره ای از شهيد حبيب اله مصداقی

تابستان سال 1366 در اردوگاه قدس همدان که از پروژه های در حال احداث دفتر مهندسی وزارت سپاه در استان همدان بود و اکنون با نام پادگان امام حسين (ع) در اختيار تيپ سوم انصارالحسين (ع) قرار گرفته ، مراسم صبحگاه نيروهای وزارت برگزار بود که مقرر شد هر يک از پاسداران وظيفه در هر روز يک حديث از معصومين (ع) بيان کنند و در رابطة با آن حديث مطالبی را ارائه دهند که در آن مراسم شهدای ديگری همچون شهيد سيد جلال جماليان و شهيد سعيد قهرمانی مطلق نيز حضور داشتند .
در يکی از اين مراسم صبحگاه ، نوبت به شهيد عزيز حبيب اله مصداقی رسيد که در جايگاه قرار گيرد و حديثی را قرائت کند . اين شهيد عزيز آن روز حديثی از احاديث نهج ابلاغه و کلمات گهربار مولا علی (ع) در افشای چهرة منافقين بيان کردند و در خصوص تبيين طينت خبيث منافقين مطالبی ايراد کردند که مورد توجه همگان قرار گرفت اما آن روز اين قضيه عادی به نظر می رسيد تا اين که سال بعد يعنی در سال 1367 ، اين عزيز به دست همان منافقين کوردل در عمليات مرصاد به درجه رفيع شهادت نايل آمد و آن موقع بود که تصوير آن مراسم صبحگاه و آن حديث از ذهن همه گذشت و به صفا و خلوص و انديشة بلند شهدا پی برديم که خداوند حجاب ها را از جلو چشمان خاصان خود کنار می زند . گويی اين شهيد می دانست که روزی به دست اين منافقين به آرزوی ديرينه اش خواهد رسيد .

روحش شاد و راهش پر رهرو باد
( نقل از برادر شهيد ، محمد مصداقی ))





 




آمار سايت



 
  
 Free Page Rank Tool